مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
بر روی خاک بال و پرت میکشی چرا؟ با اشک، سرمه بر نظرت میکشی چرا؟ با تو چه کرده زهر که رنگت پریده است اینـقـدر آه از جـگـرت مـیکـشی چـرا؟ بیرون زدی ز کاخ و نشستی به روی خاک پنجه به خاکِ دور و برت میکشی چرا؟ مـانــنـد بـچـه مُــرده فـقـط داد مـیزنـم داری عبا به روی سرت میکشی؟ چرا؟ در هر قدم، دوبار میافتی به روی خاک تا حجره جسمِ محتضرت میکشی چرا؟ گریه نکن، مپیچ به خود، تشنه میشوی کار از دو چشمِ شعله ورت میکشی چرا؟ از حال میروی به سر و صورتت نزن عکسِ غلاف در گذرت میکشی چرا؟ تا حجره آمدی، در و دیوار روضه خواند وقتِ ورود، تیزی مسمار روضه خواند چـشمت اگرچه تـار ولی روی یـار دید خواهر نـبـود محـضرت اما پـسر رسید قربـان پـلکِ زخـمیات از مـاتـمِ حسین بر خاک حجـره باز نـمِ گریهات چکـید سنگی به قصد بوسه زدن بر رُخت نخورد آمد جواد و از رُخت ای مـاه بوسه چید پیـراهـنـت دریــده نـشـد بـیـن گـرگها بالا سـرت عـزیـزِ دلـت، پـیـرهـن درید قلـبـت بـه یـاد روضـۀ اربـابِ بـیکـفـن وقـتِ وداع با پـسـرش، تـنـد میطـپـیـد آمـد حـسـین با سـر زانـو، نـفـس زنـان وقتی عـلی به روی زمین داد میکـشید صورت به صورت پسرش زار میزد و با چـشم خیس هـلهـله و خـنده میشـنـید پـاشـیـده بـود مـیـوۀ قـلـبـش به زیـر پـا تـکـه به تکـه چـیـد عـلـی را روی عـبا |